ماآری زوؤن جهانی روز



واگردان لوح اول گیلگمش واگردان کس: دامون ماآری زوؤن جهانی روز ریکا
واگردان لوح اول گیلگمش واگردان کس: دامون ماآری زوؤن جهانی روز ریکا
Mu Xөsөm Xujir Böbum, Dunyă Mөrө Băzi Bөdä
Une Jä Dөdăr Mөrө Qөmzө Bumä, Qurse Hөdä
Bušomä Dămönө Mën Živir-Kөši
Mi Zөhărө Bilө-Vărөs Mä Fөdä
Dil Tөrө Yäse Kunө
Ami Ji Dur Vөkөti
Nudönäm Ămu Bөd Bim Yă Xörө Mөjbur Vөkөti
Nudönam Tir Mă Cөrө
Cun Văreš Xëli Värө?
Har Ci Hisө Tir O Murdăl Näre
Amөre Tөnhă Bөnäy BiläXөrө
Nudönäm Kөm Ami Vөr Vөgөrdөni?
Xөrj Däne Dönөm Ki U Xөrje Xani
Vөli Döni, Ămu Xötim
Ămu Ami Qөlbө Bödutim
Hicciyäm Hic-Kөsө Nötim
Hinө Väsөrө Bösutim
Tu Bušөy Ămu Tөrө Yădă-Tim
Өsөbăni Vөkөtim Xu Lөmpisө Bădă-Tim
Isө Ammă, Hisäym Tөnhăyө Tөnhă
Sөrө Zönu Sөr Bөnaym Ništim Ti Răfă
Hic Döni Ki Un Cutö Vөgөrdөnө?
Har Cizi Xөrji Dänө
Inө Xөrj Hicci Niyө Fөqөt Vä Yă ALI Bөgi
Tu Fөqөt Bögu Băzön Xöre Häne
.............................................................................
تیر ماه (15 آبان - 14 آذر) کی میشود دلت برایت تنگ می شود از ما دور شدی نمی دانم ما بد بودیم یا خودت مجبور شدی نمی دانم چرا تیر ماه چون باران زیاد می بارد؟ هر چی هست تیر و موردال (15 آذر-14 دی) ندارد بالأخره ما را تنها گذاشتی نمی دانم کی نزد ما بازمی گردی خرج دارد و می دانم که خرجش را می خواهی اما، می دانی؟ ما خوابیده ایم ما قلب های مان را دوخته ایم به کسی هم چیزی نگفته ایم به همین خاطر است که سوخته ایم تو رفتی و ما تورا فراموش کردیم عصبانی شدیم و لپ های خود را باد کردیم!!! (نمیدونم چی بگم به فارسی) اکنون اماو هستیم تنهای تنها سر به زانو نهاده ایم و به انتظارت نشسته ایم هیچ می دانی که او چگونه برمیگردد؟ هر چیزی خرجی دارد این هم خرجش چیزی نیست، تنها باید یا علی بگویی (همت کنی) تو فقط بگو بعد از آن خودش می آید
بسم الله الرحمن الرحیم
پیشگفتار: هدف این مقاله پیگیری مطلبی تحت عنوان هویت گیلکی از امین حسن پور (ورگ) عزیز است و نویسنده در آرزوی گیلانی سرفراز با گیلکانی سرفرازتر از همیشه است.
هویت گیلک
گیلانی، شمالی، رشتی، گالش، کلایی، گیلک، دیلمی، کاسپی، کادوسی، آماردی، ...
اسامی مختلفی ست که قدیمیان و جدیدیان گیلان زمین خود را به آن میخوانند و مخصوصن نسل جدید که در پی توهین و تحقیرهای فراوان از سوی دیگران و مخصوصن رسانه ی اصطلاحن ملی به آنان شده، به دنبال هویتی تاریخی و پرافتخار برای خود و اطرافیان خود می گردند و برای دستیابی به آن متوسل به منابع مختلفی از قبیل کتب تاریخی و مقالات فرهنگی و نوشته جات اینترنت و صحبت های دوستان و اقوام و توهمات شبانه خود شده و برای بالا بردن اعتماد به نفس خود در مقابل دیگران گاهی سخنانی خالی از تفکر زده و تعصبات بیجایی که گریبانگیر نه تنها گیلکان بلکه تمام مردم ایران است باعث فلج شدن تفکر و اندیشه ی آنها شده و متأسفانه به جای درست کردن ابرو، چشم هدف خود را نشانه رفته و خود را پیش و بیش از همه کور می کنند.
قدیمی ترین نامی که از ساکنین حوزه ی جنوب دریای کاس برده شده، «کاس» با دو زیرشاخه «کاس ـ پی» (کاس های جلگه) و «کاس ـ سی» (کاس های کوهپایه) است. پس از آنها از گروه های دیگری با نام های «کادوس»، «آمارد»، «دربیک» و «تپوری» و «گِل» (در منابع یونانی گِلای) یاد شده است. بعدها اینان تبدیل به «گیل (جیل)»، «دیلم» و «طبری» و شدند و نام و یادی از دیگر نام های یاد شده تا سال ها در یاد کسی نبود. اما تغییر اسامی همچنان ادامه داشت و «گیلک»، «طالشی»، «گالش»، «مازنی» و «کلایی» و امروزه این نام ها تبدیل به «رشتی»، «انزلی چی»، «لاهیجی»، «رودسری»، «لنگرودی»، «یلاقی»، «رامسری»، «جیرمحله»، «جؤر محله» و هزاران نام دیگر شده است.
جوان گیلک هم در راستای حفظ هویت رو به نابودی خود سعی در نامگذاری و خواندن خود به اسامی اخیر و تمام ساکنین حوزه دریای کاس به دسته ای از نام های تاریخی می کند و نتیجه اش همانطور که همگان شاهد آن بوده ایم چیزی جز جنگ و جدل لفظی و بی نتیجه نیست و هیچ کسی (با عقیده به هرکدام از این اسامی تاریخی) حاضر به تحمل نظر مخالف نیست (هرچند در بیشتر مواقع کاملن مؤدبانه و محترمانه پاسخ یکدیگر را می دهند اما نوعی خشونت مخفی در نگارششان مستتر است).
عده ای نام «دیلم» «دیلمی» و «دیلمستان» را می پذیرند و به تاریخ پرافتخار این قوم و مقابله با هجوم اعراب به درون فلات اشاره میکنند و این مقابله را به نشانه ی نجات ایران از شر حکومت اعراب بر این سرزمین میدانند؛ اما خود در حین صحبت از تاریخ گیلان این منطقه را منطقه ای همیشه جدا از حکومت مرکزی یا در بدبینانه ترین حالت حکومتی خودمختار با پادشاهی از میان همان قوم اما جزئی از حکومت سفاک می دانند که در اولین فرصت سعی در جدایی از حکومت حاکم خونریز و سفاک داشتند. با این تفاسیر حمله ی اعرابی که (به گفته ی تاریخ نویسان مواجب بگیر) به زور شمشیر وارد ایران شده و جنایات هولناکی را مرتکب شدند اما حتی پایشان هم به گیلان زمین که به گفته ی اسعد گرگانی «جایی ست محکم» نرسید و آرزوی گیلان در دل این خونریزان تاریخ!!! ماند چه ربطی به گیلان دارد؟ گیلانی که همیشه (چه از نظر جغرافیایی و چه فرهنگی به قول همان دوستان) جدای از ایران بوده است. (1)
عده ای به دلیل موقعیت جغرافیایی محل سکونت خود نامی از اسامی یاد شده را می گزینند.
در نواحی کوه نشین علاوه بر «دیلم» به تازگی «آمارد» هم اضافه شده که براساس تواریخ حوزه حکومتی آنها مناطق کوهستانی از رودبار تا 2000 تنکابن بوده (هرچند برخی نام آمل را از این قوم و این شهر را مرکز حکومتشان میدانند (2) و عده ای هم نام آمودریا را).
در نواحی جلگه بحث بر سر نام «کاس»، «کاسپین» و نام جدیدتر «گیل» است که استان نیز به همین نام خوانده میشود و گیلانیان جلگه برای خود این حق را مفروض می دانند که گیل را برای این قوم برگزینند.
در این صفحه می توانید نمونه ای از این جنگ را در پسِ نوشتار امین حسن پور (ورگ) مطالعه کنید.
حال در این آشفته بازار اسامی تاریخی تکلیف هویت قومی ما چه می شود؟ خود را به چه نامی بنامیم؟ آیا منتظر بمانیم تا همچون تمام زندگی (جز استثنائات) دیگران از ما بگویند و ما را معرفی کنند؟ و ما همچنان چشم به تکرار مکررات بیگانگانی که هیچ از نیت آنان نمی دانیم بدوزیم تا چه آشی برایمان خواهند پخت؟ یا اینکه نه؛ دست بر زانو نهاده با همت جمعی سعی در معرفی خود (همانگونه که راجع به پیشینیانمان می گوییم) بکوشیم و خود را آنگونه که هستیم نه آنگونه که می گویند و می خواهند معرفی کنیم؟
حقیر با نظر ورگ در مجموعه نوشتار «یادداشتهایی دربارهی گیلکان 1، 2، 3 و 4» موافقم و راجع به نامی برای نامیدن مردم گیلک زبان (که خود را گیل، دیلم، گالش، کلایی، کاس، آمارد و... میخوانند) بهترین نام همان نام گیلک است که اگر بیغرضانه توجه شود تمام مردمان منطقه زبان خود را گیلکی دانسته و زبان وجه اشتراک این مردم است.
نباید برای نامگذاری به دنبال عناوینی که موجب تفرقه بین گیلک زبانان میشود رفت و با نامگذاری اسامی تاریخی جنگی بی نتیجه را ادامه داد که نتیجه ای جز عقب اقتادن و جدایی و نابودی تدریجی قومی رفت که همگی اذعان داریم که قابلیت پیشرفت دارد اما اکنون به دلیل تعصبات کورکورانه ی شرقی ـ غربی، جلگه ـ کوهپایه و .. و سیاست های دولت مرکزی نه تنها درجا نمیزد بلکه روز به روز پسرفت می کند و ما هم سر خود را زیر برف برده و از همه جا بی خبر همچنان سرگرم جدال های کودکانه ی قدیمی هستیم که خواست بدخواهان گیلک زبانان است و باعث توهین های مکرر در تمام زمینه ها و سرقت سرمایه های ما می شود.
می توان به طور مثال نام «کاس» یا «کاسپین» را برگزید و می توان اظهار کرد که اکثر گیلکان با این نام مشکلی ندارند اما آیا این نام در میان عامه ی مردم چه چیز را تداعی می کند؟ هیچ. آری هیچ. هنوز هم کسانی پیدا می شوند که با شنیدن نام «کاسپین» یاد روغن موتور کاسپین می افتند و گوینده (حقیر) را به باد تمسخر می گیرند و عده ای که می گویند این نامی انگلیسی ست یا بهانه ی مغز آتش زنِ چرخش زبان که: خزر بهتر در زبان می چرخد تا «کاسپین». پس می بینیم که نام کاس که در فضای مجازی لااقل میشود گفت اکثر کاربران با آن آشنا و به آن علاقمندند (فارغ از نوع دیدگاهشان به مسائل) در میان عامه ی مردم خارجی و یادآور کالاهای مصرفی شده است.
تاریخ (تاریخ درست، بی تعصب و بی اغراق) باید دانسته شود، اما نباید باعث دوگانگی و چندگانگی بین ما شود و خود ریشه ی خود را با تیشه ای که حاصل خون دل و رنج نیاکانمان است بزنیم.
تاریخ باید آموزش داده شود، اما نه اینکه حال خود را فراموش کنیم و غرق در گذشته ی دور و نزدیک شویم و از حال و آینده گریزان.
متأسفانه ما همچنان در دوره ی هفت ساله ی جنگل مانده ایم و این طبیعی ست که از آن دوره بسیار یاد شود و از «میرزا کوچک» بزرگ اما یادآوری و تکرار هرروزه و روزشمار نهضت جنگل به جای تأثیر مثبتی که باید از آن نهضت گرفت نتیجه اش نوعی گذشته نگری که نمونه ی پارس انگارانه ش را سالهاست در سراسر ایران شاهدیم و کسی به این فکر نمی افتد که هدف والای «میرزا» که همان کوتاه کردن دست بدخواهان و بیگانگان حریص از خاک گیلان بود که سر آخر به موفقیت نرسید و امروزه ما با جدل های کوته نظرانه ی شهر من و شهر تو باعث نفوذ هرچه بیشتر بیگانگان حریص و بدخواه به گیلان و مهاجرت گیلکان به خارج از محدوده ی گیلان می شویم. (3)
ما ابتدا باید به فکر زبان گیلکی باشیم تا دیگر روزی نباشد که متون صداوسیما را عده ای بنویسند که هیچ نمی دانند و با تغییر فعل از فارسی به گیلکی به گمان خود گیلکی می نویسند و یا در مجامع از یک متن به زبان گیلکی (با هر گویش) عاجز و ناتوان باشند و با گرفتن لهجه ی گیلکی و خواندن متون فارسی به خود بقبولانند که گیلکی را نمیشود به صورت متنی برای مجالس رسمی به کار برد و یا مانند برخی دوستان در فضای مجازی در عین اینکه میخواهند نیایشی را به گیلکی بنویسند چون سابقه ی اینگونه اعمال در گیلکی ناچیز است مجبور شوند متنی ناقص و مخلوط از گیلکی و فارسی بنویسند (هرچند تلاش این عزیزان که داعیه ای در این زمینه ندارند قال ستایش است) و مهمتر از همه؛ بعد از اینهمه شنیدن، سرودن و خواندن اشعار گیلکی همچنان اشعار گیلکی را به زبانی نامأنوس و مخلوطی از گیلکی و فارسی بسرایند و بدتر از آن اینکه این اشعار را خوانده و پخش می کنند آن هم به نام موسیقی گیلکی در حالی که شعرِ اثر، اثری تلفیقی است و در ادامه ی این روند است که شنونده ی غیر گیلک به خود اجازه می دهد تا افاضه ی فضل کرده و زبان گیلکی را تا درجه ی لهجه نزول دهند و در دلیل افضات خود انبوهی از ترانه های گیلکی را مثال بیاورند که به راحتی می توانند نیمی از آن را متوجه شوند. (4)
نتیجه این که ما باید در پی اشتراکات فرهنگی خود بوده و ضمن درشت کردن آنها از اختلافات چشم پوشی کرده تا بتوانیم ملتی سرفراز و موفق شویم و مهمترین اشتراک ما همانا زبان ماست که پیوندی ناگسستنی بین ما ایجاد کرده و ما باید با زیربنای زبان و روبنای تاریخی که سراسر آن همبستگی و اتحاد و تعامل سازنده است سعی در جذب گیلک زبانانی کنیم که متأسفانه به دلایل مرزبندی های نوین خود را از گیلکان جدا می دانند.
به امید روزی که ملت گیلک همانگونه که در زمان «میرزا کوچک» بزرگ برای آخرین بار رنگ همبستگی را دیدند مجددن متحد شده و ثابت کنند که از خواب غفلت برخواسته و آماده ی پیشرفت جامعه ی رو به انحطاط خود می باشند.
0010
1587 Kurčө mă 2
مهرشاد مهدی زاده (دامون)
........................................
1 - بنده هیچ اعتقادی به این موضوع ندارم این را فقط برای آن دسته از عزیزانی گفتم که تحت تأثیر یک مشت مورخ دروغ پرداز غرق در تصورات ضد عربی و ضد اسلامی شده اند؛ وگرنه طبق آثار به دست آمده در تمام نقاط باستای ایران از حوزه ی کاسپین تا آذربایجان، کردستان، کاشان، خوزستان، ایلام و کرمان به وضوح آثار ارتباط فرهنگی در کمال صلح و دوستی و بدون هیچ گونه نشانه ی جنگ و خونریزی قابل مشاهده است. کافی ست چشممان را به کمی قبل از 2500 سال پیش ببریم تا با زندگی مسالمت آمیز اقوام ایرانی در اوج هنر و پیشرفت آشنا شویم.
2 - که نمی دانم به چه دلیل مرکز حکومت آنان را در رودبار و مارلیک را حاکم نشین آنان می دانند. شاید مانند شاهان قاجار که ولیعهدان در تبریز و پادشاهان در تهران بودند اینان هم فرزندان خود را به رودبار و خود در آمل حکم می راندند.
3 - به طوری که شاهد بودم یکی از طرفداران داماش به طرفدار ملوان می گفت که: ما میرزا داریم شما چه؟ و به همین راحتی میرزا را به نام خود و رشتیان سند زد و این همان چیزی ست که متعصبین مخالف رشد اقوام ایرانی میخواهند و آن جنگ همیشگی بین مردم شهرهای مختلف اقوام است.
4 - یادآوری این نکته نیز ضروری ست که این گفته از ارزش شعرا و خوانندگانی که گیلکی را «کلمجین» نمی سرایند و نمی خوانند و اغلب حقیر هم متوجه ی برخی عباراتشان نمی شوم کم نمی کند و این مطلب شامل دوستانی می شود که در کار تلفیق زبان گیلکی با فارسی هستند.
چه ایرادی دارد اگر من شرقی در شعر، داستان و متنی که می نویسم به جای «بونه» از «بئه» استفاده کنم و بسیار مثال از این دست که نه تنها نشانه از ضعف نویسنده مطلب نیست بلکه خود نشانگر دایره ی بزرگتر واژگان نویسنده نسبت به نویسنده ایست که با فکری بسته تمام عمر خود را در چهارچوب بسته تنگ نظری گذرانَد و هر نوع ایده جدید حتی در همین حد که گاهی به «ملجه» بگوید «چیچینی» را پیش از عملی شدن محکوم کند. یا شنونده ای که به تمسخر نوع سخن گوینده ای که از هر دو گویش بیه پس و بیه پیش استفاده میکند را نادانی قلمداد کرده و اسباب شکستن غرور و اعتماد به نفس گوینده ای که شاید حتی تازه گیلکی حرف زدن را شروع کرده باشد فراهم می کند تا جوانی که به علت علاقه به ملک مادری خود و نبود شرایط صحبت به زبان گیلکی در جمع خانواده و دوستان تصمیم به گیلکی گفتن میکند اما به دلیل ناآشنایی کامل با زبان گیلکی به قول گیلکان «کلمیجین» حرف میزند، از تمام علایق خود چشم پوشی کند و زبان گیلکی را به کناری گذارد و راه را برای فراموشی زبان گیلکی بازتر سازد.
ادامه دارد